کلاغ پر

سميه يخچالي

کلاغ پر


سميه يخچالي

مامان شمعو فوت کرد . امشب، بابا ديکته مي گه . کيکو مامان بريد ، امشب بابا بشقابا را مي شوره . مامان ، دندوناشو به هم فشار داد ، بابا، دوربينو انداخت روتخت ، مامان ، عينکشو تميزکرد . بابا دستشو زير دست من گذاشت . من ، دستمو عقب کشيدم . بابا نزد رودستم . مامان ، منو بيرون کرد ، بابا بردم اتاقم . من گريه ام گرفت ، بابا، انگشتشو گذاشت روتخت « کلاغ ؟ » من، انگشتمو گذاشتم پيش انگشت بابا « پر » « گنجشك» «پر» گفتم « بابا ؟ »

بابا رفت پيش مامان . مامان گريه مي کرد. من، انگشتمو گذاشتم جاي انگشت بابا « کلاغ ؟» انگشتمو گذاشتم جاي انگشت خودم . « پر »

 
یکی از محصولات بی نظیر رسالت سی دی مجموعه سی هزار ایبوک فارسی می باشد که شما را یکعمر از خرید کتاب در هر زمینه ای که تصورش را بکنید بی نیاز خواهد کرد در صورت تمایل نگاهی به لیست کتابها بیندازید

30215< 3


 

 

انتشار داستان‌هاي اين بخش از سايت سخن در ساير رسانه‌ها  بدون كسب اجازه‌ از نويسنده‌ي داستان ممنوع است، مگر به صورت لينك به  اين صفحه براي سايتهاي اينترنتي