|
کلاغ پر
سميه يخچالي
مامان شمعو فوت کرد . امشب، بابا ديکته مي گه . کيکو مامان بريد ، امشب بابا بشقابا را مي شوره . مامان ، دندوناشو به هم فشار داد ، بابا، دوربينو انداخت روتخت ، مامان ، عينکشو تميزکرد . بابا دستشو زير دست من گذاشت . من ، دستمو عقب کشيدم . بابا نزد رودستم . مامان ، منو بيرون کرد ، بابا بردم اتاقم . من گريه ام گرفت ، بابا، انگشتشو گذاشت روتخت « کلاغ ؟ » من، انگشتمو گذاشتم پيش انگشت بابا « پر » « گنجشك» «پر» گفتم « بابا ؟ »
بابا رفت پيش مامان . مامان گريه مي کرد. من، انگشتمو گذاشتم جاي انگشت بابا « کلاغ ؟» انگشتمو گذاشتم جاي انگشت خودم . « پر »
|
|